یگانه اشتباه است. پِلی که میشود، عین پل معلق حال آدم را به هم میزند، میترساند، هیجانات خسته و دل شکستگیهای بیدر و پیکر را پیش میکشد. یگانه گذشته را رج به رج مرور میکند. آنقدر به این کار ادامه میدهد که شارژ گوشی ته میکشد. روی صفحهی خاموش بازتاب بیرنگ خودم و عادت پیری موهای سفیدم را میبینم ...
آلاخون والاخون بین دو شهر، یک پا اینجا و یک پا آنجا. گویی در یک وجب خاک اینجا یا آنجا، ارث و میراثی گم کردهام. تا به اینجا میرسم، زنگولهها خبردارم میکنند که دُم عقربههای لیز ساعت را بگیرم، یا بلند زیر آب داد بزنم بلکه کمی مهلت بدهند. عمر روزها آنقدر پوک و پفی است که کلهی آدم هوا برمیدارد و ...
من از وقتی که کامپیوتر اومد وسط هال خونهمون دنبال این بودم که راهحلی برا بیرون اومدن از اون اتمسفری که توش گیر بودم پیدا کنم. یه راهحل پیشرو. اینطور نباشه که با ضایعات چوب نجاری هلیکوپتر یا سوخوی اسباببازی درست کنم که نشه بهش دل بست. همون دورهای که نصف بیشتر روز رو تو انباری با اشیاء و ساختنی ...
ننه پهتینی باشدان دیرناغا چکیر، دئیر: «اینامیرام سویوخ اولا.» گولوم ایستی خزنه ایستیر. آمما کبریت چوپی تک اوت اولوب یانماقدان اوول سینماقیم گلیر. دیزلریمی اوکهلیرم بیراز دینجهلیرم، زنجانی رد الریم گینه آغری اوستومه یوگیریر. باش گوت اوتورسام، دامارداکی قانیم چونوب تهرانا گایدسا، بلکه جانیم قیزیش ...
خدا، من را از این پلشتیها دور کن. ایمانم به زمان را برگردان. آدمها را سرجای خودشان بنشان. زور میزنم که نگویم. هیچ چیز نگویم و ننویسم. نکاشتهام. تخم امید زیر زبانم چال نکردهام. طفره میروم. اینگونه خودم را از دار مکافات کلمهها آزاد میکنم. کلمهها ارزانترین ماده برای کشیدن نعش آدم رنجدیدها ...