امروز، در میانهٔ غوغایِ کتاب‌های روی هم تلنبارشده و ناله‌های بی‌امانِ خودکارم بر روی کاغذها، پا به جایی گذاشتم که گویی تکه‌ای از «گرین گیبلز» در دلِ دانشگاه ریشه دوانده است: مرکز سلامت دانشگاه! درِ آنجا نه تنها به روی جسم، که به رویِ هزارتویِ افکارم نیز گشوده شد… وسطِ اتاقِ پذیرش، گلدانی بزرگ با برگ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

کوهستان "کلار" یکی از کوه های مهم استان چهارمحال و بختیاری می باشد که در شمال غرب شهر ناغان و شرق شهر گندمان واقع شده است و خط الراسی به طول تقریبی ۴۰ کیلومتر داراست. بلندترین نقطه آن حدود ۳۸۳۵ متر ارتفاع دارد که قله "کلار سیاه" نیز به آن گفته می شود. از جمله قله های شاخص کوهستان کلار می توان به : چ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

اینکه هر صبح، می‌توانی با نگاهی نو به آینه بنگری و بگویی: «امروز، من تابلویی خواهم کشید که حتی خداوند از دیدنش لبخند بزند!» حتی اگر تنها رنگِ در دسترسَت، خاکستریِ ابرها باشد، می‌توانی با آن، نقشِ بال‌های فرشته‌ها را بر دیوارِ قلب‌های شکسته بکشی… ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

این بار مقصد را پیمایش بخشی از دامنه‌های شمالی کوهستان جهان بین انتخاب کردیم. کوه جهان‌بین بخشی از ارتفاعات رشته کوه های زاگرس محسوب می شود که بلندترین ارتفاع آن ۳۳۳۲ متر قله "دالانک" می باشد. به ترتیب در حدود ۲۰ کیلومتری شمال شرقی شهرکرد و ۵ کیلومتری شهر هفشجان و ۵ کیلومتری غرب جونقان واقع شده است. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

"...و امروز، کتابِ "پردازش سیگنال‌های دیجیتال" را باز کردم گویی درِ اتاقکِ رازآلودِ یک جادوگرِ مدرن را گشوده‌ام!" آه، گرین گیبلزِ پیر! چه کسی فکر می‌کرد روزی برسد که آنهٔ کوچک، همان دخترکی که با ابرها حرف می‌زد و با درختان رازگویی می‌کرد ، پشت میزِ چوبیِ زیرشیروانی بنشیند و به فرمول‌های اسرارآمیزِ « ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

«امروز صبح، طلوعِ آفتاب را دیدم که روی شبنم های باغِ گرین گیبلز نقاشی میکشید… هر قطرهٔ شبنم، آینه ای بود از آسمانِ بی‌پایان، و من—آنهٔ همیشه مشتاق—در میانِ این هزاران آینه، هزاران بار زنده شدم! زندگی، این ابریشمِ رنگارنگِ هستی، آنقدر نرم است که میتوانی آن را به هر رنگی ببافی… رنگِ شادی، رنگِ اشک، رن ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

«آقای جرّاحیِ عزیز، استادِ گرانقدرِ من! امشب ، وقتی مهتاب روی صفحهٔ کلیدم میرقصید ، یادِ شما افتادم… شما، آن باغبانِ خستگی ناپذیرِ باغِ واژه‌ها، که همزمان هم ریشه هایِ «جلال» را آبیاری میکنید و هم به جوانه هایِ وبلاگِ بی پیرایهٔ من خورشیدِ محبت میبخشید! میدانید چرا همیشه نوشته هایتان را مثلِ نقشهٔ گ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز صبح، کنار پنجرهٔ زیرشیروانی نشسته بودم و به جوانه‌های جدیدِ گلدانم نگاه میکردم… ناگهان فهمیدم زندگی من هم شبیه این گلدان است: هر مهارتی که یاد میگیرم، هر درسی که از اشتباهاتم میگیرم، و هر لبخندی که میزنم، جوانه‌ایست که از خاکِ وجودم سر برمیآورد! رشد شخصی برای من یعنی: – پذیرفتنِ اشتباهاتم، مثل ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

«امروز، روی صندلیِ نرمِ مطبِ دکتر نشسته بودم و انگشتانم را به هم گره کرده بودم… دکتر با آن عینکِ گردِ طلاییاش نگاهم کرد و گفت: «آنه، فکر میکنم وقتش رسیده قرصهایت را کم کنیم… مثلِ این است که بالاخره یاد گرفتی دوچرخه سواری کنی و حالا میخواهیم چرخهای کمکی را برداریم!» هوا برای یک لحظه ساکت شد. صدای تیک ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

صبحِ هشتم اردیبهشت بود و باد برگ‌ها را مثلِ نامه‌های رها شده در هوا می‌رقصاند. من، آنهٔ همیشه عجول، با موهای قرمزی که از دویدن شبیه به پرچمِ آشفته شده بود، از سردر دانشگاه به سمت دانشکدهٔ فنی میدویدم. کتاب‌هایم روی دست‌هایم لهله می‌زدند و فریاد می‌زدند: «دیر کردی! استاد امروز کوئیز برگزار میکنه!» نا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید