صبح بلند شدم اتاقمو مرتب کردم حاضر شدیم و ساعت 9 رفتیم پارک جنگلی تا ساعت 6 بعد از ظهر اونجا بودیم از اونجایی که عاشق جنب و جوشیم همش در حال بالا و پایین اومدن از تپه ها بودیم البته اگه یکی هی ضدحال نمیزد بگه دیگه داره 20 سالمون میشه این کارا چیه ناهارو خوردیم و اسم فامیلم بازی کردیم که اکثرا تو ...
که بسیار به خاطراتم شبیه است! ...
نمیدونم تو این بلاگم قبلا درموردش صحبت کردم یا تو اون یکی ولی خب دوست دارم درمورد کالکشناتون بدونم :> من خودم کالکشن انواع لگو، مینیمال استاف (چیزای کوچولو و مینیمال)، عروسکای گیمای مختلف مثل ماین کرفت/ امانگ اس رو دارمم عاشق تکمیل این کالکشن هام هستم شما از کلکسیوناتون بگین :>>> ...
...
وقتایی که ناراحتم فقط دوست دارم بخوابم مهم نیست حتی اگه یه ذره هم خسته نباشم ...
دیشب نزدیک ساعت 1 شب وقتی داشتم کارامو انجام میدادم یهو همه چی متوقف شد نفس کشیدن سخت شد به خودم اومدم دیدم نمیتونم جلوی گریه کردنمو بگیرم با صدای بلند بدون وقفه چندین دقیقه گریه کردم هی میگفتن خب چی شده؟ از چی ناراحتی؟؟ واقعا جوابی براش نداشتم یا بهتره بگم جواب این سوال انتها نداشت... خیلی چیزا بو ...
ما اکثر عیدا ماهی قرمز نمیگیریم عید پارسال داییم ماهی داد بهم قسمت شد عید امسالم تو سفره هفت سین بودن :> اسم این دوتا بچه من «گلی» و «گیسو» داشتن این دوتا گوگولی باعث شد دلم بخواد اکواریوم بخرم برا اتاقم ^^ ...
از برنامه های تو سرتون بگین از تغییراتی که میخواین امسال به عادت هاتون تبدیلشون کنین از اهدافی که امسال باید بهش برسین از حذفیات زندگیتون ...
آرزو میکنم این همون بهاری باشه که درختِ آرزوهاتون جَوونهِ میزنه :) ...
خب خب خب امروز 29 اسفنده سال 1403 بیاین بگین از اتفاقای خوب و بدی که براتون افتاده و راجع بهش صحبت کنیم تمام اشک ها و لبخند هاتون :))) دستاوردهاتون، اشنایی های جدیدتون و هر اتفاقی که جالبه خوشحال میشم منم تو یه پست خلاصه سال 403 خودم رو می نویسم از شانس امروز 3 تا ازمون دارم ... ...