📚 معرفی رمان «همه تماشا میکردند» ✍️ نوشتهی رضا نوروزی (عبدالهی) 🖋️ در حال انتشار برای نشر ایهام 🔹 وقتی خشونت، عادی میشود و سکوت، شریک جرم است... رمان «همه تماشا میکردند» یکی از جسورانهترین روایتهای سالهای اخیر در ادبیات اجتماعی ایران است. روایتی دربارهی جامعهای که در آن، مردم فقط تماشا میک ...
معرفی رمان «سرهای بالا» نوشته رضا نوروزی عبدالهی (با نام مستعار «ر ن ع – هیچ») یکی از آن آثاری است که نه تنها شما را با خود به دنیایی پر از فلز، احساس و فلسفه میبرد، بلکه در پایان، نگاهتان را به زندگی، عشق و انسانیت عمیقاً دگرگون میکند. این رمان حاصل بیش از دو سال تفکر و پژوهش نویسنده دربارهٔ قلب ...
📖 چرا باید «دوستم آکو» را بخوانیم؟ نگاهی به اثری که مرزهای عشق، انتقام و انسانیت را میسنجد اگر به دنبال کتابی هستید که تنها یک داستان نباشد، بلکه تجربهای عمیق از تقابل احساسات و فلسفهٔ زندگی را به شما هدیه کند، «دوستم آکو» اثر رضا نوروزی عبدالهی انتخاب شایستهای است. این کتاب نه فقط یک مجموعه شعر ...
در دنیایی که میان سنت و آزادی، میان سکوت و فریاد، انسان مدام در حال جنگیدن با خودش است، «سایههای سرنوشت» اثری است که نهتنها خوانده میشود، بلکه احساس میشود. نویسندهی کتاب، رضا نوروزی (عبدالهی) ، با زبانی صادقانه و روایتی تلخ اما عمیق، ما را وارد زندگی دختری به نام جان میکند — دختری که در دل تضا ...
رمان "دوستم آکو" اثر رضا نوروزی عبدالهی، یکی از آن آثاری است که ژانر را میشکند و تعریف جدیدی از ادبیات داستانی ارائه میدهد. این اثر، در ظاهر داستانی اکشن و انتقامجویانه است، اما در باطن، گنجینهای از پرسشهای فلسفی دربارهٔ معنای زندگی، عشق، و ذات انسان است. ۱. ساختار روایی ناب: صدایی که تنها در س ...
« فکر را پر بدهید »و نترسید که از سقف عقیده برود بالاتر«فکر باید بپرد»برسد بر سر کوه معنیبشود فرهادیبشکافد آن راو ببیند که میان افق باورهاکفر و ایمان چه... ...
چین به خاطر ظرفیت جمعیتی بالایی که داشت، برای استعمارگران طعمه چرب و نرمی بوده و در قرن ۱۹ میلادی درگیریهای زیادی داشته است، چه خود امپراطوری چین با قدرتهای... ...
با گسترش شبکههای اجتماعی، جملاتی را به دکتر شریعتی یا کوروش و یا دیگر مشاهیر نسبت میدهند که نه تنها آن جمله به گوش آن نامدار نخورده بلکه با اندیشهها... ...
✦ گزیدهای حرفهای از رمان «سرهای بالا» ✦ (از صفحات ۲۲ تا ۲۵) «چیزی که ذهنم رو بههم ریخته، قلبته... نمیخوام چیزی باشه که همه دارن. نمیخوام از سرب باشه، مثل قلب من و پدرم و تمام خاندانمون. میخوام متفاوت باشی. شاید بهتر باشه قلبی بسازم که قابل شکستن باشه. طوری که اگه شکست، خودت تکههاشو جمع کنی. ش ...
✦ گزیدهای از رمان «سرهای بالا» ✦ (صفحه ۲۰ به بعد) «الان خودت کسی شدی، ولی خوبه یه کمی از کارهایی که کردم رو بهت بگم. نمیخوام روزی بیای و تو صورتم بگی: "من چیکار کردم؟" آنا بهم گفته خیلیها اون بیرون منتظرن که تو رو ببینن. میدونی چرا؟ چون من از هر چیزی برای ساختنت استفاده نکردم. دو ماه کامل وقتم ر ...