آه ناتاناجیل! دیدی که چگونه آواز کولیان اعصاب ما را بهم ریخت؟ کسی نیست یه فحش هم بهشون بده بگه خفه بابا. ...
با اتکا به قدرت و دانش روز افزون جورابچیلار، صحیح نیست که این گنج عظیم علم و دانایی را در خدمت پیروان قرار ندهیم. بدانید و آگاه باشید. ...
چون گودرت نوشتن پیدا کردهایم فقط خواستیم اعلام حضور کنیم! الان هم حال میکنیم که اول شخص جمع بنویسیم. منطقی هم هست، چون این همه کمال و جمال و جلال و جبروت و ابهت و شکوه و معرفت و شناخت و درک و فهم و آگاهی و عقل و وحی (کیبوردم دیگر پیشنهاد خوبی نمیدهد) و ... که در یک آدم جمع نمیشود! میشود؟ ...
راستش هی آمدیم بنویسیم، دیدیم اتفاق خاصی نیفتاده، ننوشتیم. ...
درود و صد درود، صد و دو و ششصد و پنجاه درود. پس از گذشت مدتهای مدید آن هم به شدت شدید، طی حرکتی غافلگیرانه آمیخته با عناصر چریکگونه تنی چند از یاران گرد هم آمدیم و دیداری تازه کردیم. ...
کم کم دارد فصل جدیدی از زندگی جواد آغاز میشود، دانشگاه، باشد که بسیاری از فصل ها هم گذشتهاند. هر چند که به آن نیز عادت خواهیم کرد، ولی خب تازگی و هیجان دارد. ...
بعد از هفته ها پیگیری و گشتن پزشکی قانونی و استعلام از وادی رحمت، متوجه شدیم جلال هنوز زنده است. دلیل این کارها چه بود؟ بار آخری که جابر با او حرف زده بود، گفته بود که سخت بیمار است و مرگ وی نزدیک، ما نیز نگران گشتیم. ...
سلام! این صدای یک پیغام ضبط شده است: ...
بسوزد پدر این ویروس منحوس مجهول که آخرش هم نفهمیدیم چطور شرش از سرمان کم شد! چه دوران تاریکی بود... ...
احساس میکنم نه تنها من و ما، بلکه کل جهان راکد شده است... اینجا که ایران باشد، از بدو تولدم چیزی عوض نشده است، ساختمان های مهم همانند، فقط خاک رویشان نشسته و خیلی هایشان هم تعطیل شده اند... ...