یه پست چند وقت پیش نوشته بودم که منتشرش کردم اما بعد سریع برش داشتم، الان دوباره منتشرش کردم، میشه پست قبل این پست. هی فرصت نمیشه بیام بنویسم. تعطیلات کریسمس و سال نو تموم شد. و من این هفته رسما برگشتم ازمایشگاه و کارم رو شروع کردم. اتفاق خوبی که تو تعطیلات برام افتاد این بود که گواهینامه رانندگی مو ...
امروز پنجشنبه، تا غروب ذوق این رو داشتم که میتینگ تموم بشه بیام خونه لباسام که امروز رسیدن رو بپوشم و شب بافتنی ببافم. هفت غروب رسیدم خونه، شام خوردم و تا اینجا خوب بود همه چی. نشستم بافتنی ببافم هی خراب شد و هی دستم درد گرفت. بعد از اخرین باری که گردنم عود کرد (دو هفته پیش)، دست هام به شدت ناتوان ش ...
بعد از دو ماه دارم مینویسم. هی هر بار باز میکنم اینجا رو، اما نوشتنم نمیاد. اتفاقات زیادی افتاده، اکثرا خوب. تنها کاری که نتونستم بکنم گرفتن گواهینامه بود که خیلی خودمو بابتش سرزنش میکنم. این مدت تعداد سایتیشن م به ۱۱۰ تا رسید (هرچند واقعا فکر میکنم بعد از این برام مهم نباشه دیگه بیشتر بشه) جایزه گر ...
امروز همه ش رو موود کار کردن نیستم. زور میزنم نمیشه. به این وقتای سال که میرسیم حس میکنم دیگه سال تموم شده. در واقع هم شده! کمتر از سه ماه مونده به شروع سال ۲۰۲۵! صبح رفتم بانک و کارام انجام شد. طبق معمول هزار تا سناریو چیدم که نکنه بهم چک ندن. که بگن بدهکاریت زیاده و مبلغش زیاده و فلان. اما خداروشک ...
خلاصه بعد از یک ماه اومدم بنویسم. تو این یک ماه اتفاقات زیادی افتاده! از به دنیا اومدن نی نی زهرا، تا دفاع دکترای داداشم، تا یه مصاحبه ی مهم برای من، تا اون اتفاقه که بلاخره افتاد (حتی زودتر از زمانی که پیش بینی میکردیم)، تا بردن اون جایزه ای که دو سال منتظرش بودم و بارها در موردش نوشتم. همه ی اتفاق ...
شاید با کمی نوشتن ذهنم اروم بشه. پیپر ریویوی سرطان رو، استادم بدون اینکه من بهش بگم یا ناله کنم، دید چقدر اون چیزی که برنامه ریزی کرده سنگینه؛ بنابراین کمش کردیم به فقط سرطان های بافتی. کمی خیالم جمع شد بابتش. پروژه م رو خودم برنامه ریختم که تست هاش رو تا دو هفته دیگه تموم کنم. ماه های زیادی ه که در ...