1.میگن برای اینکه کار انجام بشه و انگیزه داشته باشید هدف هاتون رو تقسیم کنید به کارهای کوچیکتر و انجام شدنی.چون سنگ بزرگ علامت نزدنه معمولا.من اول شهریور اومدم یه لیست ۸۰ موردی نوشتم از کارهای خیلی ریزی که همشون کنار هم میشن یه کار بزرگ (برای خودم) اوایل خوب پیش نمیرفت.حتی بعضی روزها یه مورد هم تیک ...
1.نفس علاقه زیادی به آب بازی یا به قول خودش آبوسی داره.تا اسم حمام میاد با خوشحالی میپره پشت در و تلاش میکنه لباساشو دربیاره! حتی وقتی تو صحبتای روزانه اسم حمام میاد، مثلا دارم به نهال یا نبات میگم امروز باید برین، این سریع میپره جلو در حمام لخت میشه♀ بچه ها قبلا نوبتی میبردنش الان کسی زیر بارش نمی ...
تیرماه و تابستان امسال از راه رسید در حالی که جهان آبستن اتفاقات و تحولات مهمی هست اما من خموش و افسرده و در خود فرورفته ام و دل و دماغی ندارم برای شروع هیچ کاری.دیگه خبرها رو هم زیاد دنبال نمیکنم.در واقع به جز داخلی ها که خیلی هم قابل اعتماد نیستند (از این نظر که خیلی چیزها رو نمیگن) چیزی نمونده که ...
امروز از صبح مشغول بودم و بعد نهار و خوابیدن دخترک فرصتی پیش اومد و تصمیم گرفتم به اینجا سری بزنم.اول همه ستاره های روشن پنل رو خاموش کردم.بعد تمام پیوندهای وبلاگ رو (بعد مدت ها) از اول تا آخر دونه دونه سر زدم و بعد هم بوکمارک ها.بعضی متروکه و خالی از سکنه بودند و آخرین نوشته ها مال ۴۰۲ و ۴۰۳ بود.بع ...
1.صحبت موسیقی و اینا شد نهال گفت آره من فن عرفان طهماسبی و حامیمم.بعد با هیجان تعریف کرد که آره مامان، یه آهنگ ترند شده (بام بد تا کرد بهش گفتم که موهای بلندتو میخوام رفت کوتاه کرد، حتی موهای کوتاهش بیشتر از قبل اونو زیبا کرد! ) حامیم رفته موهاشو کوتاه کرده، پشت سرش بقیه هم همین کارو کردن(یا یه همچی ...
بیان شده مثل مریض محتضری که روزهای آخرش رو میگذرونه و هر دفعه میایی میبینی یکی از علائم حیاتیش رو از دست داده! دیروز ۲۴ فروردین من پست آخر رو منتشر کردم ولی تاریخ رو زده ۲۵ ام! و اینکه قسمت آمار وبلاگ من کلا از کار افتاده.چه داخل پنل چه داخل صفحه اصلی (قبلا گاهی بود گاهی نبود) با این حال من همچنان ه ...
چند روزی رفته بودم تو غار تنهایی و حالا گرچه اون غم و حس و حال روزهای اول رو ندارم بازم بیرون اومدن ازش یکم سخته.هی به خودم میگم بنویس.همین چیزای کوچیک و روزمره رو بنویس.شاید حالت رو بهتر کنه.هی یه ندای درونی میگه که چی بشه؟ وقت گرانبهای ملت رو بگیری که چی؟ خلاصه گرفتاری شدیما از دست این نداخانوم در ...
صبح علی رغم بیخوابی شب قبل، خوش اخلاق و عالی بودم.اما رفته رفته هوا گرم تر شد، چهارده پونزده ساعت تو راه بودیم (با توقف های زیاد) و بچه خسته و کلافه شده بود، دو ساعت تو ترافیک موندیم، پارکینگ پیدا نمیشد.ژولیده و خسته و کثیف.این شد که مُودم به شدت اومد پایین.دو رسیدیم محل اسکان و نوبتی دوش گرفتیم.کلی ...
امروز را روز عمل به وعده ها و تیک خوردن نود درصدی لیست و قورت دادن قورباغه ها نام گذاری میکنیم! از اون روزایی که وقتی تموم میشه و میرسی به آخرشب یه آخیش و یه خسته نباشید جانانه به خودت میگی! جدیدا به این نتیجه رسیدم برای کارهایی که مدت هاست میخوای انجام بدی و نمیشه، به جای نشستن و فک کردن و بالاپایی ...
خیلی وقته میخوام بنویسم و جور نمیشه.امشب، اوووه بعد مدت ها، اومدم چندتایی وبلاگ خوندم و هوس نوشتن کردم. امروز روز دلگیری بود.مثل روزهای قبل انرژی و انگیزه کافی نداشتم برای ادامه و به آرامی و در رخوت و سکوت گذشت.سکوت که میگم منظور گفتگوهای درونی با خودم هست وگرنه بیرون که با وجود دخترها و مخصوصا نبا ...